جدول جو
جدول جو

معنی عیسی بغدادی - جستجوی لغت در جدول جو

عیسی بغدادی
(سا)
ابن اسحاق بن زرعه بن مرقس بغدادی، مکنی به ابوعلی. معاصر ابن الندیم. سال تولد او در الاعلام زرکلی 371 هجری قمری و وفاتش 448 ضبطشده است. رجوع به ابن زرعه و ابوعلی و مآخذ ذیل شود:الاعلام زرکلی ج 5 ص 284، طبقات الاطباء ج 1ص 235، الامتاع و المؤانسه ج 1 ص 33، اللؤلؤ المنثور ص 365
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ بَ)
از شعرا و عرفاست. ریاض العارفین درباره وی گوید:از مشایخ کرام و افاضل عالیمقام و در طریقت صاحب مقامات عظام بود و طالبان را تربیت می نمود. او راست:
عشق آمد و خاک محنتم بر سر ریخت
وز برق بلا به خرمنم اخگر ریخت
خون در رگ و ریشه دلم سوخت چنان
کز دیده بجای اشک خاکستر ریخت.
عشق آمد و آتشی بجانم افروخت
پروانه صفت سوز و گدازم آموخت
خاکستر من اگر به دوزخ ریزند
دوزخ داند چگونه می باید سوخت.
(ریاض العارفین ص 126)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ بَ)
جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب، مکنی به ابوعبدالله. در سال 224 هجری قمری در سامره متولد شده و در ذی قعده 308 وفات کرد. وی از تاریخ نویسان است و او راست: التاریخ العلوی و الصخره و البئر. (از معجم المؤلفین ج 3 ص 145 از اعیان الشیعه ج 16 ص 125 و 127 و ایضاح المکنون ج 2 ص 279)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن هبه الله بن علی بن هبه الله بن جعفر عجلی جرباذقانی بغدادی، مشهور به ابن ماکولا وملقب به سعدالملک و مکنّی به ابونصر. رجوع به ابن ماکولا (ابونصر علی...) و علی (ابن هبه الله بن...) شود
ابن انجب بن عثمان بن عبدالله بن عبیدالله بن عبدالرحیم بغدادی خازن شافعی، مشهور به ابن ساعی و ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوطالب. رجوع به ابن ساعی و به علی (ابن انجب بن...) شود
ابن حسن علوی بغدادی، مشهور به ابن اعلم و مکنّی به ابوالقاسم. ریاضی دان و منجم مشهور قرن چهارم هجری. رجوع به ابن اعلم و به علوی (علی بن حسن...) و به علی (ابن حسن...) شود
ابن عمر بن احمد بن مهدی بن مسعود بن نعمان بن دیناربن عبدالله بغدادی دارقطنی شافعی مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی (ابن عمربن...) و نیز به دارقطنی شود
مکنّی به ابوطالب. مؤلف کتاب عیون التواریخ بودو حمداﷲ مستوفی از آن نقل کرده است. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 450). و رجوع به ابوطالب (علی...) شود
ابن حمزه بن علی بن طلحه بن علی رازی بغدادی، مکنّی به ابوالحسین و مشهور به ابن بقشلان و ملقّب به علم الدین. رجوع به علی رازی (ابن حمزهبن...) شود
ابن عیسی بن داود بن جراح بغدادی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن جراح. رجوع به ابوالحسن (علی بن عیسی...) و ابن جراح و علی (ابن عیسی بن...) شود
ابن عبیدالله دقیقی بغدادی، مشهور به دقاق و مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به ابوالقاسم (علی بن عبیدالله دقاق) و نیز به علی (ابن عبیدالله...) شود
ابن محمد بن نصر بن منصور بن بسام عبرتائی بغدادی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن بسام. رجوع به ابن بسام وعلی (ابن محمدبن...) شود
ابن عبدالرحیم بن حسن بن عبدالملک بن ابراهیم سلمی عباسی رقی بغدادی، مشهور به ابن عصار و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عباسی شود
ابن عبدالواحد بغدادی، مشهوربه صریعالدلاء و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به صریعالدلاء و نیز رجوع به علی (ابن عبدالواحد بغدادی) شود
ابن سلیمان بن فضل بغدادی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به اخفش صغیر یا اخفش اصغر. رجوع به أخفش صغیر و علی (ابن سلیمان...) شود
ابن محمد بن محمود بن ابی العزبن احمد بن اسحاق بن ابراهیم کازرونی بغدادی شافعی، ملقّب به ظهیرالدین. رجوع به علی کازرونی شود
ابن عمر بن محمد بن حسن حربی بغدادی شافعی، مشهور به ابن قزوینی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن عمربن...) شود
ابن عبدالمحسن بن دوالیبی بغدادی شامی حنبلی، مکنّی به ابوالمعالی و ملقّب به عفیف الدین. رجوع به علی دوالیبی شود
ابن اسماعیل جوهری، ملقّب به علم الدین و مشهور به رکاب سالار و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علم الدین جوهری شود
ابن محمد بن ابراهیم بن عمر بن خلیل شیحی بغدادی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی شیحی شود
ابن حسین بن هندو بغدادی، مکنّی به ابوالفرج و مشهور به ابن هندو. رجوع به ابن هندو و به علی (ابن حسین...) شود
ابن عثمان بن محمد بن احمد بن حسن عذری بغدادی، مشهور به ابن قاصح و مکنّی به ابوالبقاء. رجوع به علی عذری شود
ابن عباس بن جریح بغدادی، مشهور به ابن رومی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن رومی و علی (ابن عباس...) شود
ابن منصور بن عبیدالله خطیبی اصفهانی بغدادی، مکنّی به ابوعلی و مشهور به اجل لغوی. رجوع به علی خطیبی شود
ابن احمد بن هبل تبریزی بغدادی موصلی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به مهذب الدین. رجوع به علی تبریزی شود
ابن محمد بن احمد قزوینی بغدادی شافعی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به تاج الدین. رجوع به علی قزوینی شود
لغت نامه دهخدا